بعد از سقوط رژیم دکتر نجیب الله به یکی از کشور های غربی پناهنده شد و بعد از ایجاد حکومت منتخب در کابل که به گفته آقای لایق زمینه بازگشت سیاستمداران گذشته به افغانستان مهیا شد، به کابل باز گشت و فعالیت سیاسی را از سر گرفت تا" دین خود را نسبت به مردمش ادا کند."
آقای لایق که اخیرا به پاکستان سفر کرده بود در گفتگو با عبدالحی سحر از خاطرات و تجربه های سالهای گذشته و برنامه های کنونی اش گفته است:
نه حزب وطن به آن معنی که شما در گذشته می شناختید دیگر وجود سیاسی ندارد. در حال حاضر بیشتر از بیست جناح از این حزب جدا شده و در وزارت عدلیه به حیث احزاب جداگانه ثبت شده اند و اکثریت شان هنوز به سازمان های کوچک سیاسی هم تنظیم نشده اند و بیشتر اعضای دیروزی حزب انتظار دارند تا در وقت و فرصت لازم و زیر یک چتر دوباره دور هم جمع شوند.
حزب به آن مفهوم "عقیده وعمل" دیگر وجود ندارد اگر چنین حزب موجود هم باشد، تکیه گاه بین المللی ندارد. شما می دانید که در گذشته اتحاد شوروی وجود داشت و تمام احزاب چپ یا دموکرات حتی احزاب ملی، همه تکیه می کردند به حمایت از اتحاد شوروی، چیزی که دیگر وجود ندارد.
بزرگترین اشتباه ما این بود که به زبان مردم سخن نگفتیم و ایدیولوژی و اهداف و مقاصدی را برای مردم پیشنهاد کردیم که اصلا نه قابل قبول بود، نه قابل درک بود و نه با ضرورتها ونیاز های مردم منطبق بود.
نمی توان در شوره زار بذر گندم پاشید. ما در اواخر دوران حاکمیت حزب، یک نشست مخفی در مسکو داشتیم و در این نشست مخفی، رهبر اتحاد شوروی پیشنهاد می کرد که جنگ در افغانستان دیگر بی نتیجه است و ما نیروهای خود را از افغانستان باید بیرون کنیم، زیرا مردم از ما می پرسند که شما برای چه اهدافی فرزندان ما را در جنگ افغانستان به کشتن می دهید؟ اگر می خواهید جمهوری شانزدهم اتحاد شوروی را درافغانستان ایجاد کنید، چرا به روشنی در این مورد حرف نمی زنید و اگر این کمک برادرانه است و یا یک کمک به کشور سوسیالیستی دیگر است، بالاخره تاکی باید ادامه یابد دیگر کافی نیست؟ این حرفهای بود که از زبان گورباچف بیرون شد. رهبرما در جواب به این سخنان گرباچف به او گفت من به بازگشت سربازان شما از افغانستان موافق نیستم. گرباچف دوباره گفت این حرف شما به این معنا است که مردم ایدیولوژی شما را قبول ندارد و شما می خواهید به زور آن را به مردم تحمیل کنید.
از دیگر اشتباهات ما اجرای برنامه اصلاحات اراضی، و دخالت در بعضی مسایل فرهنگی مانند کم کردن "مهرزنان" و برنامه های از این قبیل بود که بدون شک اهداف ما خوب و نیک بودند ولی به گفته خواجه عبدالله انصاری، عیب ما در آن است که از وقت پیش می خواهیم و از حق بیش.
در زمانی که در وزارت اقوام و قبایل کار می کردم، خواستم در جرگه بزرگ دو طرف خط دیورند به عنوان نماینده دولت افغانستان شرکت کنم ولی حکومت وقت، اجازه نمی داد و گفت شاید کشته شوی و یا هم به پاکستانی ها تحویلت دهند من مجبور شدم از مشاورین روسی یک هلیکوپتر بگیرم و در این جرگه اشتراک کنم. یک مشاور روسی اصرار کرد که باید او را نیز با خود در این جرگه ببرم. من برای او لباس محلی آماده کردم و رفتیم وقتی به جرگه رسیدیم اعلام کردم که من مسلح نیستم و اگر مرا دستگیر کنید و تحویل دیگران دهید، این عمل مطابق فرهنگ قبایلی نیست.
ولی دیدم آن ها بسیار با مهربانی رفتار می کردند. درپایان جرگه یک تن از بزرگان قومی برخاست و از من سوال کرد " لایق صاحب! شما به پایین تپه نگاه کنید زنان ما نمی توانند از ترس این دوستان شما ( روس ها) که شما آورده اید، از خانه های خود بیرون آیند موجودیت این ها در افغانستان شرم آور و ننگین است، شما خجالت نمی کشید؟ من از قانون جرگه خبر داشتم که اگر در جرگه خاموش باشی وجواب نداشته باشی، گویا دیگر باخت ازتو خواهد بود.
من گفتم، این شما بودید که ابتدا دوستانی را از کشور های دیگر به افغانستان آوردید و ما مجبور شدیم برای راندن آنها از دوستان مان کمک بگیریم.
از جلال الدین اول تا جلال الدین حال / فرق باشد از بلورین تا سفال.
در تاریخ بعضی شباهت هایی وجود دارد، آمریکای دیروز، آمریکای امروز نیست، دیگراتحاد شوروی وجود ندارد. مردم افغانستان چه مجاهدش چه سرخش چه وسطش همه قربانی بازیهای استراتیزیک دو ابر قدرت شدند که بر سر هژمونی سیاسی در این منطقه بازی می کردند.
حرف مرحوم پاچاخان "خان عبدالغفار خان " یادم می آید او یک پدر روحانی من بود، وقتی قیام ما در هفت ثور (اردیبهشت) صورت گرفت مرا رفقای حزبی ما نزد پاچاخان فرستادند تا باشد پیروزی مان را تبریک بگوییم ولی اولین حرف پاچاخان برایم این بود که پسرم! جنگ، جنگ آمریکا و روس است. شما به ناحق وارد این جنگ شده اید، شما همه در داخل این جنگ خواهید سوخت. راست بگویم این حرف پاچاخان همان لحظه خوشم نیامد، ولی حالا می دانم که او، عمیق ترین مطلب رادرک کرده بود. او به تجربه دریافته بود و می دانست که این جنگ جنگ ما نیست. حالا ما نیز از کوره آتش بیرون آمدیم و پیر مرد های پخته شدیم.
در ظاهرش عیب نمیبینم و از باطنش غیب نمیدانم سیاست همیشه دارای چند پوسته است در سطح چیزی است دیگر و در درون چیزی دیگر، من پاکستان و افغانستان را مقصر نمی دانم تصمیم گیرنده ها دیگرانند.
من به آمریکایی ها پیشنهاد می کنم که راه جنگ _ چه در افغانستان و چه در پاکستان _ یک راه وحشتناک وطولانی است زیرا جامعه از آن ها دفاع می کند شاید از نظر آمریکایی ها آن ها تروریست باشند ولی از نظر قوم ومنطقه آنها مدافعین آزادی ومدافعین اسلام هستند. مردمان مناطق قبایلی شیوه خاص خود شان رادارند ذهنیت قبایلی تا ذهنیت یک آدم متمدن وشهری و باسواد بسیار متفاوت است.
خوشبختانه بله آخرین اثری که هنوز تکمیل نشده، داستانی است به نام "مردی از کوهستان"، من در آن همه حوادث سالهای انقلاب را ثبت کرده ام و از سال پنجاه نه خورشیدی آغاز کرده ام و تا حال ادامه دارد و یک رمان منظوم است. دو مجموعه شعر فارسی وپشتو برای چاپ آماده است به نام های " سرود ها در جاده های آتش گرفته" ودیگری به زبان پشتو به "نام سرود غلام ها"در سرود غلام ها که مجموعه شعر پشتو است با این بیت آغازمی شود:
ما گوسفندان قربانی عید نیستیم
که بدون فریاد قربانی شویم
وبرای کسی از دوزخ راه جنت را بگشاییم
ما غلامان کشته شده باستانیم
که به خاطر انتقام خویش برخاسته ایم
وخونی که از رگ های ما جاری است همان خونی است
که اسپارتاکوس قهرمان تاریخی رم
بر روی شهر رم
پاشید.